سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در کتاب نخستین نوشته شده است : ای پسرآدم! رایگان یاد ده؛ همان گونه که رایگان یاد گرفتی . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

هرچند بزرگداشت روز جانباز و تکریم برخی جانبازان جنگ تحمیلی، کاری زیبا و تحریک‌کننده عواطف انسانی است، به چند دلیل، بیش از این‌که دل‌ها را بنوازد، آنها را می‌لرزاند. پخش خاطرات از چند کانال تلویزیونی به طور فشرده در یک هفته از سال، ممکن است اثر وهله‌ای (آن هم بر عده خاصی که دوران جنگ را درک کرده‌اند)، داشته باشد، ولی به ‌جای گسترش فرهنگ بسیجی بین جوانان، واکنش‌های گوناگونی نسبت به این رزمندگان ایجاد می‌کند. البته اگر نحوه مطرح نمودن جایگاه و فداکاریهای بسیجیان به‌شکل‌های متنوع و در تمامی طول سال انجام شود، قطعاً اثرات عمیق‌تر و بلندمدت‌تری خواهد داشت.

شبکه 5 صداوسیما، مستند مدال افتخار از کهنه سربازان استرالیا و کره را پخش می‌کند و نشان می‌دهد که بازماندگان جنگ دوّم جهانی و خانواده‌های آنان در این کشورها چه قرب و منزلتی دارند.

نکته مهم در این گزارشها ارج و اعتباری است که برای این گروه در کشورهای اروپایی، آمریکایی و خاور دور قائل هستند. اینگونه تکریم را می‌توان در سه محور عمده نشان داد:

* منزلت سیاسی، منظور حفظ و توسعه جایگاه کهنه سربازان برای جهت‌دهی گرایشات جامعه بویژه جوانان می‌باشد. که به عنوان حافظان صیانت، اقتدار اجتماعی و سیاسی کشور از شأن خاصّی برخوردارند و الگوی عملی برای پرورش و تربیت نسل‌های بعدی (به‌جای پذیرش الگو از بیگانگان) حضور دارند در حالیکه متأسفانه در کشور ما با وجود اسوه‌هایی چون جانبازان، ایثارگران، آزادگان، حداکثر تعداد بسیار محدودی به مناصب سیاسی و بعضاً هم نامناسب با شرایط و سابقه گمارده شده‌اند. که حتی بازتاب اجتماعی خوبی به دلیل همین جایگاه نامناسب نداشته‌اند منظور از منزلت سیاسی اینگونه پُست‌های موقّتی نیست بلکه ارایه برنامه‌های قاعده‌مند پرورشی برای نهادینه کردن ارزش‌های مربوط به این افراد در جامعه است.
در برخی کشورها، سازمان‌های غیردولتی کهنه‌سربازان و بازماندگان جنگ بسیاری وجود دارد و تنها در آمریکا، بیش از چهل مرکز یا سازمان غیردولتی تشکیل شده که بیشتر آنها فعالیت سیاسی دارند و راهپیمایی و اعتراضات علیه جنگ‌ها را هدایت می‌کنند. حتی در جنگ اخیر آمریکا در عراق نیز رسما ده‌ها سازمان و انجمن یا در حمایت از سربازان آمریکایی و یا علیه جنگ تأسیس شده‌اند.

* منزلت فرهنگی؛ منظور فراهم آوردن امکانات علمی برای جبران بخش کوچکی از فداکاری‌های این افراد و خانواده‌های آنان است؛ برای مثال، در بیشتر کشورهای اروپایی و آمریکایی، یک روز از سال برای یادبود بازماندگان جنگ تعطیل رسمی است و در این روز از خانواده‌های سربازان تجلیل می‌شود. در آمریکا نیز پس از جنگ جهانی دوّم در بیشتر ایالات، دستیابی به آموزش رایگان و جایگزین برای این افراد عمومیت یافته و تهیه خانه‌های ویلایی در بهترین نقاط شهرها برای آنان امکان‌پذیر شده است، ولی در ایران که امتیاز جزیی مانند سهمیه‌بندی تحصیلی به فرزندان شهدا و رزمندگان داده شده، بعضاً به دلیل اعتراض مخالفان (که آن نیز حاصل درک نکردن منزلت سیاسی این عزیزان است) موجبات منزوی شدن این دانش‌آموزان و دانشجویان را در جامعه فراهم آورده است.

* منزلت اقتصادی؛ منظور ایجاد امکانات نگهداری و پرستاری مداوم همراه با عزّت نسبت به این عزیزان و فراهم کردن زمینه اقتصادی ـ رفاهی برای خانواده‌های آنان است که باید به شکل منظم و سازمان‌یافته و با پیگیری مسئولان در توزیع عادلانه امکانات برای دستیابی افرادی که خود تمایلی برای استفاده از این امکانات ندارند، فراهم شود. در حالی‌که شاید این عده، حقیقتاً به حمایت‌هایی از جمله مسکن، بهداشت، تحصیل و غیره نیاز مبرم دارند.
در فرانسه برای بازماندگان جنگ در ترابری عمومی اولویت قایل شده و بهترین مکان در وسایل نقلیه به آنان تخصیص داده می‌شود. در کشورهای دیگر هم امکان استفاده از بهداشت رایگان برای این قشر هست. همان‌گونه که در مستند مدال افتخار دیده می‌شود، پرستاران آماده به خدمت (Online) برای هرگونه سرویس‌دهی در 24 ساعت شبانه‌روز چه در منزل و چه در بیمارستان برای رسیدگی به نیازهای این افراد حضور دارند.

چندین سال پیش که تازه جنگ تحمیلی به پایان رسیده بود، همسر انگلیسی یکی از اساتید دانشگاه در مشهد که پرستاری تحصیلکرده بود قضیه‌ای را تعریف کرد که یاد آن پس از گذشت سال‌ها هنوز دل من را به درد می‌آورد. این خانم یک روز در حین خدمت بیمار جانبازی را که دست نداشت دید که با سختی تلاش می‌کرد دهان خود را به میز کنار تخت برای برداشتن دارو نزدیک کند؛ دارویی که پرستار بی‌توجه و بی‌ملاحظه بخش، دور از دسترس بیمار قرار داده بود. در بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله اتریش، پرستاران حتی در منزل خود خط تلفن مستقیم برای رسیدگی فوری به این‌گونه اشخاص دارند.

نکته مهم توجه به ماهیت جنگ‌ها و بازماندگان آن است که جایگاه جانبازان، شهدا و آزادگان جنگ تحمیلی ایران با کهنه سربازان (Veterans) کشورهای دیگر به لحاظ منزلت معنوی قابل مقایسه نیست، چرا که جنگ تحمیلی جهاد در راه خدا و برای دفاع از کیان اسلام و کلمه حق در مقابل دنیای کفر بوده است. برای همین، فراهم آوردن شایسته‌ترین جایگاه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی برای این بازماندگان به منزله کمترین سپاس جامعه ایران نسبت به این بزرگواران است.


94/2/18::: 8:5 ص
نظر()
  

بیماری پی تی اس دی(PTSD)یک نوع اختلال روحی و روانیست . با گذشت نزدیک به سه دهه از پایان جنگ، تعداد زیادی از جانبازان اعصاب و روان درمراکز درمانی به دنبال بازیابی سلامت از دست رفته خود هستند.


  

خانواده مرادی، خانواده ای نام آشنا در شهرستان سوادکوه هستند که از رهگذر تقدیم سه شهید به نطام اسلامی، نام آنها بر تارک تاریخ انقلاب اسلامی و دفاع مقدس می درخشد. بر آن شدیم تا به منظور آشنایی بیشتر با سیره ی عملی این سه شهید گرانقدر، گفت و گویی را با مادر شهیدان، ترتیب دهیم اما به واسطه آنکه روح بلند این شیرزن قهرمان پرور نیز به همسر و فرزندان شهیدش پیوسته است، پای صحبت یکی از بازماندگان این خانواده ایثارگر می نشینیم.

لطفاً خودتان را برای مخاطبین ما معرفی کنید و ما را بیشتر با خانواده تان آشنا کنید؟

حوریه مرادی فرزند شهید محمدحسن و خواهر شهیدان مصطفی و علی اکبر مرادی هستم. پدرم که از یک خانواده متدین بود در سن هفت سالگی، گرد یتیمی را بر چهره خود دید. بنابراین تحت تربیت مادری مومن، پرورش یافت. در سن 19 سالگی با مادرم که فرزند یک روحانی بود، ازدواج کرد و ثمره این ازدواج 6 پسر و 3 دختر بود. در ابتدای زندگی مشترک، شغل پدرم کشاورزی و دامداری بود تا این که پس از مدتی در راه آهن شیرگاه مشغول به کار شد. به واسطه پیشینه مذهبی و روحیه ظلم ستیزی و عدالت خواهی که بر خانواده ما حاکم بود، نفرت از دستگاه پهلوی به نوعی در ما نهادینه شده بود تا جایی که علی رغم مخالفت ها و موانعی که رژیم برای برگزاری برنامه های مذهبی ایجاد می کرد، خانواده ما نقش اصلی و محوری در برگزاری مراسم و مناسبت های مذهبی شیرگاه به عهده داشتند.

آن طور که شنیدیم شهید مصطفی فعالیت های انقلابی زیادی داشت، از او بگویید و بفرمایید چطور عازم کردستان شد؟

فعالیت های انقلابی و مبارزاتی مصطفی از همان سنین نوجوانی شکل گرفته بود ؛ به عنوان مثال از همان سنین در منزل عمامه ای بر روی سرش می گذاشت و برای افراد فامیل و خانواده سخنرانی می کرد و از شاه و رژیم منحوس، اعلام بیزاری و انزجار می کرد. وقتی وارد دبیرستان شد به طور مخفیانه علیه رژیم مبارزه می کرد.

آگاهی و شناخت عمیقی که نسبت به مسائل سیاسی روز و فساد رژیم پهلوی داشت، اطرافیانش را متعجب می کرد ؛ اما ما این آگاهی را مرهون همنشینی با آیت اله صالحی مازندرانی که شوهرخاله و پسر عموی مادرم بود، می دانستیم. در واقع مصطفی توسط حاج آقا صالحی مازندرانی با اهداف امام و انقلاب آشنا شد و از سال 52 یعنی همان زمانی که آیت ا... صالحی در قم دستگیر و زندانی شد، مبارزات و فعالیت هایش را علنی تر کرد و در بسیاری از تظاهرات و راهپیمایی هایی که در قم و تهران تشکیل می شد، شرکت می کرد. نوارهای امام را به منزل می آورد و در بین دوستان و آشنایان، توزیع می کرد. مصطفی علاقه ی زیادی به طلبگی و کسب دانش حوزوی داشت ؛ اما به خاطر شرایط سخت و مخالفتی که در گذشته وجود داشت، قادر به این کار نشد. به ناچار وارد سپاه دانش رحیم آباد گرگان شد و پس از مدتی با توجه به دستور امام مبنی بر ترک پادگان او نیز آن جا را ترک کرد و به شیرگاه بازگشت. از خصوصیات بارز مصطفی، جاذبه و محبوبیتی بود که در بین اطرافیان داشت  و با همین جذبه و قدرت مدیریتی که داشت، دیگران را به فعالیت و مبارزه علیه رژیم تشویق می کرد. تا جایی که گروهی از آشنایان را بسیج و سازماندهی کرد و همراه با آن ها در تظاهرات 17 شهریور میدان شهداء شرکت کرد. به امام علاقه ی زیادی داشت. زمانی که ایشان در فرانسه بودند، می گفت اگر موقعیت و پول اش را داشته باشم به آن جا می روم تا جزو محافظان و جان بر کفان شان قرار گیرم. از این رو وقتی امام به ایران آمد، همه ی تلاش اش را کرد تا به این افتخار دست پیدا کند.

 

از نحوه شهادت شان بگویید؟

با تشکیل سپاه به عضویت آن در آمد و همان طور که اشاره کردم جزو محافظان حضرت امام قرار گرفت. وقتی این خبر به ما رسید، مادرم راهی قم شد و از او خواست تا به شیرگاه بر گردد و در آموزش و پرورش مشغول به کار شود ؛ اما او نپذیرفت و گفت انقلاب نوپای ما نیاز به نیروهای نظامی دارد تا از آن صیانت و پاسداری شود. با تشدید غائله کردستان او هم برای مبارزه و دفاع به آن منطقه رفت و در همان جا به دست نیروهای کومله به شهادت رسید. وقتی می خواست به کردستان برود از ما خواست تا بعد از شهادتش ناراحتی نکنیم تا دشمن شاد نشود. پیکر پاکش،همزمان با روز کارگر در 11 اردیبهشت 59 توسط مردم شهید پرور قائمشهر تشییع شد. یادم می آید در همان روز مردم قائمشهر با تأسی از سخنرانی کوبنده ای که آقای فخرالدین حجازی به مناسبت روز کارگر ایراد داشتند، تهییج شده و تمام تصاویر و پوسترهای تبلیغاتی گروهک ها و منافقین را در سطح شهر جمع آوری کردند و از بین بردند.

 

* از علی اکبر بگویید؟

علی اکبر کلاس اول راهنمایی بود که عضو بسیج شد. پس از مدتی او هم تصمیم گرفت که به جبهه برود. از این رو از پدرم خواست مانع رفتنش نشود. او هم با موافقت کامل، رضایت نامه اش را امضاء کرد و گفت: من جلوی سرباز امام زمان را نمی گیرم و مانع اش نمی شوم. علی اکبر 4 سال در جبهه جنوب بود و در این مدت خیلی کم به مرخصی می آمد. او شخصیت رازدار و به قول معروف، توداری داشت. هیچ گاه از جبهه و جنگ پیش ما صحبت نمی کرد. تا جایی که پس از شهادت اش، متوجه شدیم که او پاسدار رسمی سپاه بود و در واحد اطلاعات عملیات در مناطق جزیره مجنون و هورالعظیم فعالیت می کرد و سرانجام در همان منطقه هور العظیم در ماه مبارک رمضان در شبِ آخرین جمعه ماه مبارک آن سال به شهادت رسید.

برخورد و عکس العمل مادرتان پس از شنیدن خبر شهادت برادران تان چه بود؟

از زمان شهادت مصطفی چیز زیادی در یادم نمانده ؛ اما وقتی خبر شهادت علی اکبر را برای مان آوردند دقیقاً یادم است که مادرم با صبر و تحمل قابل تأملی گفت: سر و صدا نکنید. موقع اذان است، بروید نمازتان را بخوانید و آماده باشید. میهمانان کم کم به اینجا خواهند آمد ما باید آماده پذیرایی از آن ها باشیم.

 

از نحوه اعزام پدرتان بگویید؟

پدرم پس از شهادت مصطفی و با شروع جنگ، چندین بار به جبهه رفت. وقتی به منطقه اعزام شد به واسطه  سن و سالش از او خواستند تا در آشپزخانه مشغول به کار شود ؛ اما او قبول نکرد و گفت دوست دارم مانند فرزندانم در خط مقدم بجنگم. حتی یک بار هم وقتی در جبهه غرب بود، به علت بیماری به شیرگاه برگشت. وقتی حالش بهتر شد گفت: من هنوز اسلحه ام را تحویل نداده ام، باید به منطقه بروم و به وظیفه ام عمل کنم. چهل روز پس از شهادت علی اکبر هم قصد رفتن کرد.

آخرین باری که می خواست به جبهه برود،پای مادرم شکست. مادرم گفت: من بیمار هستم،علی اکبر هم که شهید شده ما برای کار کشاورزی به کمک شما نیاز داریم.بمان و به شالیزارها رسیدگی کن.کشاورزی و تولید محصول نیز نوعی جهاد است که خاری می شود در چشم دشمنان، اما پدرم نپذیرفت و روزی که مادرم در خانه نبود، بدون خداحافظی راهی شد و از آن جا برای مادرم نامه ای نوشت و در آن از مادرم به خاطر این که بدون خداحافظی رفته، عذرخواهی و طلب بخشش کرد. پدرم سرانجام در ادامه عملیات والفجر 8 در منطقه فاو به شهادت رسید و به دیدار دو برادرم شتافت و پیکر هر سه شان در گلزار شهدای چالی در کنار هم به خاک سپرده شد.

 

پیرامون موضوع مدال شجاعت و چگونگی اهدا آن به خانواده تان، توضیحاتی بفرمایید؟

در سفر رئیس جمهور، دکتر احمدی نژاد به استان مازندران،نام خانواده ما به واسطه تقدیم سه شهید، در لیست خانواده های ایثارگری جای گرفت که قرار بود از سوی ریاست جمهوری مورد تقدیر قرار بگیرند. به همین منظور از مادر مرحومه ام دعوت شد تا به منظور دریافت مدال شجاعت در این مراسم حضور پیدا کند؛ اما مادرم که آن روزها از شرایط جسمانی مناسبی برخوردار نبود و از بیماری رنج می برد، بیماری اش را بهانه کرد و به مسئولان بنیاد شهید پیغام داد که حاضر نیست در مراسم حاضر شود؛

چرا که اعتقاد داشت که شهیدانش را در راه خدا اهدا کرده است و حاضر نیست اجر معنوی اش را با تمام دنیا و عناوین پر زرق و برق آن عوض کند به همین دلیل در مراسم حاضر نشد. مدتی بعد در دیداری که با حضور مسئولان بنیاد شهید در منزل ما انجام شد، این لوح و مدال توسط رئیس بنیاد شهید وقت کشور به مادرم اهدا شد.


  
  

سوال دانشجوی منتقد از رهبری :

چرا همه ی مشکلات را به گردن نیروهای خارجی (امریکای بیچاره!) می اندازید. رهبر کشور، خود باید پاسخگوی مشکلات کشورش باشد، نه یک کشور بیگانه ...

پاسخ رهبری؛


کاملاً درست است. اولاً امریکا خیلی هم بیچاره نیست؛ آنچنان هم که بعضی خیال میکنند، باچاره نیست! یک چیز میانه ای است. ما همه ی مشکلات را به گردن امریکا نمیاندازیم - مشکلات ما از خودمان است - منتها دشمن میخواهد از این مشکلات حداکثر استفاده را بکند و پدر کشور و ملت را دربیاورد؛ این را هم نگوییم؟!

ما نمیگوییم اگر تورم هست، تقصیر امریکاست؛ نه، اگر تورم و کاهش قدرت خرید و کمبود اشتغال هست، چه کسی گفته تقصیر امریکاست؟ این تقصیر خود ماست، تقصیر مسؤولان است؛ اما اگر اسم امریکا را میآوریم، میخواهیم بگوییم گرگی کمین گرفته و پشت خم کرده تا به شما حمله کند؛ از این غافل نباشید . به مسؤولان میگوییم ضعفها را برطرف کنید؛ به شما میگوییم متوجه این دشمن باشید تا به شما حمله نکند. وقتی دزدی کمین کرده است، وقتی حیوان وحشییی در کمین انسان است، وقتی دشمن سلطه گری در کمین یک ملت است، یکی از وظایف اساسی و مهم مسؤولان و رهبری کشور این است که به مردم بگویند توجه کنید؛ و نیز کارهایی که میدانند جلوی آسیب دشمن را میگیرد، به مردم بگویند و از آنها بخواهند؛ والّا نخیر، ما مشکلات داخلی کشور را به گردن امریکا نمیاندازیم.

اما اینکه رهبر باید پاسخگوی مشکلات کشور باشد، البته همینطور است و شکی در این نیست ؛ قانون هم موازین پاسخگویی را مشخص کرده است. هر کس به هر اندازه که حوزه ی اختیارات اوست، باید پاسخگو باشد. البته مسؤولیت مدیریت انقلاب با مدیریت اجرایی کشور فرق دارد؛ این را توجه داشته باشید. رهبری طبق قانون اساسی در کشور مسؤولیت اجرایی ندارد؛ جز در زمینه ی نیروهای مسلح . مسؤولیت اجرایی به عهده ی قوای سه گانه است، منتها مدیریت انقلاب - که همان رهبری باشد - مسؤولیت حفظ جهتگیری انقلاب و نظام را دارد؛ باید مواظب باشد انقلاب و نظام از آرمانها منحرف و منصرف نشود؛ فریب دشمن را نخورد و راه را عوضی نرود؛ اینها مسؤولیتهای رهبری است . مسؤولیت اجرایی به عهده ی مسؤولان اجرایی است و هر کس مسؤولیتی دارد، باید طبق مسؤولیت خود عمل کند.

جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی‌
1382/02/22

 


  
  

 

جبهه بود و جنگ بود?روزهای پیش از این


زندگی قشنگ بود?روزهای پیش از این



عقل?سرد و منجمد گوشه ای خزیده بود


عشق?شوخ و شنگ بود روزهای پیش از این



بس که دل شکفته بود?در فضای همدلی


فتنه گیج و منگ بود?روزهای پیش از این



عطر خوب دوستی?جبهه جبهه می وزید


اختلاف?ننگ بود روزهای پیش از این



یک توسل و کمیل چاره ساز کار بود


تا کمیت لنگ بود روزهای پیش از این



لای لای مادران حرف دیو و جن نبود


قصه تفنگ بود?روزهای پیش از این



تو سئوال میکنی این همه چگونه بود؟


جنگ بود?جنگ بود?روزهای پیش از این



پروانه نجاتی


  
  
یک روزایی تو شهر ما مردونگی به غیرت بود و حمیت و از خود گذشتگی و هزاران القاب دیگه که هممون تو شاهنامه فردوسی زیاد می خوندیم . یادم میاد همیشه بزرگ‌تر ها در زمان یک ذره قبل از خودمون از امثال مرحوم طیب و تختی یاد می‌کردند . بعد از اون از مردایی یادم میاد که با دست خالی سینه شون و سپر کردند و برای باز کردن راه دفاع از ناموس و وطن خودشون تو صف مین می‌ایستادند . تا کسی جرات نکنه به خواهرای مملکتش نگاه چپ به کنه . اما حالا چند وقته دیگه از مردونگی چیزی یادم نمیاد !! نمی دونم شاید اشتباه کنم اما به رام به هزار و یک دلیل جای سواله ، چرا مردا مثل خانوما لباس می پوشن ؟ چرا آرایش می کنن ؟ چرا از زیور آلات زنانه استفاده می کنن؟

آرایش و زینت کردن مردها به چه قیمتی است ؟ در کجا ریشه دارد ؟ آیا صرفا ناشی از مشکلات روانی و روحی فرد است ؟ یا دلایل دیگری هم دارد ؟

آرایش مردانه

بسیاری از پسر بچه‌ها در کودکی یعنی در حدود سه سالگی به سراغ لوازم آرایش مادرانشان می‌روند و دست به آرایش کردن خود می‌زنند و یا اگر مادرانشان آرایش می‌کنند به دقت به آن‌ها خیره می‌شوند و تقلید می‌کنند . این امر از نظر روانشناختی کاملا طبیعی است چون کودک در این سن در مرحله تقلید از بزرگ‌ترها قرار دارد و علاوه بر این سن شکل گیری هویت جنسی کودک است .

اما آرایش و زینت کردن مردها در بزرگسالی قطعا ریشه در مشکلات روانی دارد . اغلب آرایش کردن در مردها و آرایش زیاد و غلیظ در خانم‌ها ریشه در شکل نگرفتن مفهوم خود فرد و در پی آن عزت نفس ضعیف است . نوعی توجه طلبی است و نشاندهنده ناکامی‌های درون شخصیت است .

در کشور ما ، بسیاری از پسران جوان این چهره‌ها را در فیلم‌های خارجی دیده و فکر می‌کنند این رفتارها نشانه تجدد گرایی و مد است ، غافل از این که این رفتارها در دل آن جامعه هم معنای خوبی ندارد
امروزه شاهد این گونه از رفتارهای اجتماعی هستیم که درمیان بسیاری از پسرهای نوجوان که درست در سن شکل گیری هویت شخصی هستند به طور خرده فرهنگ رواج پیدا کرده است و چون هویت اصلی خود را در نمی‌یابند و اغلب راهنما و مشاورانی در زندگی خود ندارند به این در و آن در می‌زنند و به نوعی با انجام چنین رفتارهایی گدایی هویت می‌کنند . نوعی احساس پوچ گرایی عمیق است .

در جوامع غربی آرایش کردن مردها و پسران دلایل خاص آن فرهنگ را دارد ، اغلب افرادی که آرایش‌های سیاه یا قرمز می‌کنند پوچ گرایانی هستند که روی به شیطان پرستی و یا خرافات آورده‌اند . و یا مردانی که مشکلات هویت جنسی دارند و یا همجنس باز هستند که اغلب می‌خواهند در رابطه جنسی منفعل باشند.

در بعضی اوقات این مشکل با آرایش‌های سبک‌تر در مردان عادی دیده می‌شود که بررسی‌ها نشان داده آن‌ها حالت دوجنسیتی دارند و هورمون‌های زنانه در بدن آن‌ها بر هورمون تستسترون ( مردانه ) غلبه دارد .

 

در کشور ما ، بسیاری از پسران جوان این چهره‌ها را در فیلم‌های خارجی دیده و فکر می‌کنند این رفتارها نشانه تجدد گرایی و مد است ، غافل از این که این رفتارها در دل آن جامعه هم معنای خوبی ندارد . حتی اگر شما مجلات ، شبکه‌ها و سایت‌های غربی مد لباس و موی مردان راببینید ، کمتر اتفاق می‌افتد که چنین آرایش‌هایی را پیدا کنید و اگر باشد در مورد آن توضیح خاصی وجود دارد . و در آنجا گفته می‌شود که این سبک متعلق به چه افراد یا گروهک‌هایی می‌باشد .

 

بسیاری از پسران در جامعه ما مانند بسیاری از دختران دچار گمگشتگی هویت شده‌اند و گویا معنای زیبایی را هم گم کرده‌اند . زیبایی کاذب و مجازی را به عاریت گرفته‌اند بدون این که حقیقت زیبایی را بدانند . مثلی در بین فرانسوی زبانان وجود دارد که می‌گوید زیبایی در سادگی است .

 

قطعا باید بگوییم که این رفتارهای اجتماعی در بین همه اقشار جامعه رواج ندارد و نمی‌توان این پدیده را به کل نوجوانان جامعه تعمیم داد ؛ بلکه بیشتر در گروه‌هایی از نوجوانان دیده می‌شود که متعلق به خرده فرهنگ‌هایی هستند . از جمله در خانواده‌هایی که سطح سواد کم است و تازه به موقعیت خاص مالی رسیده‌اند یا به زبان عامه دچار تازه به دوران رسیدگی هستند . البته برای این گروه اگر فلسفه آرایش کردن نیز توضیح داده شود ، فایده‌ای ندارد . و نرود میخ آهنین در سنگ !!

آرایش پسران

گروه دیگر به گونه‌ای ، با آرایش یا استفاده از زیور آلات زنانه به طریقی با سبک تربیتی خانواده خود لجبازی و دهن کجی می‌کنند . و گروه دیگر که اغلب افراد بی سواد یا دارای کوره سوادی هستند و یا ترک تحصیل کرده‌اند مقلدان بی دانشی هستند که علاوه بر نداشتن هویت شخصیتی و اجتماعی ممکن است دست به رفتارهای ضد اجتماعی مثل بزهکاری ، دزدی و … بزنند.

 

بسیاری از پسران در جامعه ما مانند بسیاری از دختران دچار گمگشتگی هویت شده‌اند و گویا معنای زیبایی را هم گم کرده‌اند . زیبایی کاذب و مجازی را به عاریت گرفته‌اند بدون این که حقیقت زیبایی را بدانند.

به احتمال زیادی بسیاری از این افراد ممکن است مشکلات جنسی داشته باشند ویا به گونه‌ای دچار انحراف جنسی باشند ولی چون متاسفانه مطرح کردن اینگونه از مسائل در جامعه ما تابو و به نوعی گناه محسوب می‌شود و همیشه ممنوع بوده ، و از طرفی مرکز درمانی مشخصی برای درمان این افراد وجود ندارد و حتی اگر هم باشد فرد جرات مراجعه به آنجا را ندارد ، لذا با مشکل خود و با کلیشه‌های اجتماعی پیرامون آن دست و پنجه نرم می‌کند.

شاید شما بگویید هر کسی آزاد است تا هر نوع لباس یا سبکی را داشته باشد و نباید تحقیر یا توبیخ شود . این عقیده شما درست است ، اما بعضی از سبک‌ها علی الخصوص آرایش در بین مردهای جوان و پسران نوجوان نمی‌تواند معنای عادی داشته باشد. چون محال است که در جامعه‌ای کلیشه سازی برای این افراد صورت نگیرد و به هیچ عنوان پدیده پذیرفتنی و عادی اجتماعی نیست.


  
  
سراینده ی اولین سرود ملی بعد از انقلاب و همچنین طنز نویس معروف مجله های توفیق و گل آقا با تخلص خروس لاری


بعد مرگم نه به خود زحمت بسیار دهید

نه به من بر سر گور و کفن آزار دهید

نه پی گور کن و قاری و غسال روید

نه پی سنگ لحد پول به حجار دهید

به که هر عضو مرا از پس مرگم به کسی

که بدان عضو بود حاجت بسیار دهید

این دو چشمان قوی را به فلان چشم چران

که دگر خوب دو چشمش نکند کار دهید

وین زبان را که خداوند زبان بازی بود

به فلان هو چی رند از پس گفتار دهید

کله ام را که همه عمر پر از گچ بوده است

راست تحویل علی اصغر گچ کار دهید

وین دل سنگ مرا هم که بود سنگ سیاه

به فلان سنگ تراش ته بازار دهید

کلیه ام را به فلان رند عرق خوار که شد

از عرق کلیه اش پاک لت و پار دهید

ریه ام را به جوانی که ز دود و دم بنز

در جوانی ریه ی او شده بیمار دهید

جگرم را به فلان بی جگر بی غیرت

کمرم را به فلان مردک زن باز دهید

چانه ام را به فلان زن که پی وراجی است

معده ام را به فلان مرد شکمخوار دهید

گر سر سفره خورد فاطمه،بی دندان،غم

به که،دندان مرا نیز به آن یار دهید

تا مگر بند به چیزی شده باشد دستش

لااقل تخم مرا هم به طلبکار دهید!

  
  
   1   2   3   4   5      >