.
من همسن و سال پسر تو هستم ، تو همسن و سال پدر من هستی. پسر تو درس می خواند و کار نمی کند، من کار می کنم و درس نمی خوانم. پدر من نه کار دارد ، نه خانه، تو هم کاری داری هم خانه ، هم کارخانه ؛ من در کارخانه ی تو کار می کنم. و در اینجا همه چیز عادلانه تقسیم شده است: سود آن برای تو ، دود آن برای من. من کار می کنم ، تو احتکار می کنی. من بار می کنم ،تو انبار می کنی. من رنج می برم، تو گنج میبری. من در کارخانه ی تو کار میکنم. و در اینجا هیچ فرقی بین من و تو نیست: وقتی که من کار می کنم، تو خسته می شوی، وقتی که من خسته می شوم ، تو برای استراحت به شمال می روی، وقتی که من بیمار می شوم ،تو برای معالجه به خارج می روی. من در کارخانه ی تو کار می کنم. و در اینجا همه کارها به نوبت است: یک روز من کار می کنم، تو کار نمی کنی، روز دیگر تو کار نمی کنی ، من کار می کنم. من در کارخانه ی تو کار می کنم کارخانه ی تو بزرگ است. اما کارخانه ی تو هر قدر هم بزرگ باشد، از کارخانه ی خدا که بزرگتر نیست. کارخانه ی خدا از کارخانه ی تو و از همه ی کارخانه ها بزرگتر است. و در کارخانه ی خدا همه ی کارها به نوبت است، در کارخانه ی خدا همه چیز عادلانه تقسیم می شود. در کارخانه ی خدا ، همه کار می کنند. در کارخانه ی خدا ، حتی خدا هم کار می کند.
قیصر امین پور